مسلم، شهيد شد و به ابديت و ملكوت پيوست. چند صفحهاى هم از حوادث پس از شهادتش و قضاياى مربوط به آن را يادآورى كنيم: قاتل مسلم پس از آن جنايت، پايين آمد و پيش ابنزياد رفت. ابنزياد پرسيد: وقتى كه مسلم را از پلههاى قصر، به بالا مىبرديد چه عكسالعملى داشت و چه مىگفت؟ گفت: خدا را مرتب، تسبيح مىگفت و از او مغفرت و بخشش مىطلبيد....57
وقتى پيكر مطهر آن شهيد را از فراز دارالاماره به پايين و به ميان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بكشند. و.... چنان كردند، تا آن كه بدن بىسر را برده و به دار كشيدند. پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى» رفتند. هانى در زندان بود. دستهايش را از پشتبسته بودند كه براى كشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبيله مذحج را به يارى مىطلبيد، ولى كسى او را يارى نكرد. با قدرت،دستخود را كشيد و از بند،بيرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مىگشت كه به دست گرفته و بر آنان حمله كند،كه ماموران دوباره گرفتند و دستانش را محكم از عقب بستند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن،جدا كردند. هانى، در زير ضربات جلاد مىگفت: «بازگشتبه سوى خداست. خدايا مرا به سوى رحمت و رضوان خويش ببر!» 58آن فرومايگان،بدن هانى را هم به طنابى بستند و در كوچهها و گذرها بر خاك كشيدند. خبر اين بىحرمتى به مذحجيان رسيد. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگيرى با نيروهاى ابنزياد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالى كه جسد مسلم، بىسر بود. 59 آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگير شده و به شهادت رسيدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشيد به خاك سپرده شد و در روز نهم ذيحجه،كربلاى كوچكى در كوفه بر پا شد و يادشان به جاودانگى پيوست. از صداى سخن عشق، نديدم خوشتر يادگارى كه در اين گنبد دوار بماند خرقهپوشان همگى مست گذشتند و گذشت قصه ماست كه بر هر سر بازار بماند در پى اين شهادتها كه وضع كوفه اين گونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، كاروان امام حسين(ع) هم كه از مكه به سوى كوفه حركت كرده بود به سوى اين شهر مىآمد. حسينبن على(ع) در يكى از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت مسلمبن عقيل، هانىبن عروه و عبدالله يقطر، امام را ناراحت كرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» و اشك در چشمانش حلقه زد.و چندين بار، براى مسلم و هانى از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمتخويش جمع گردان، كه تو بر هر چيز، توانايى!»آن گاه نامهاى را كه محتوايش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع كوفه بود بيرون آورد و براى همراهان خود،خواند و گفت: هر كس از شما مىخواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پيمان و عهدى نيست. 60 سخنان امام حسين(ع) پس از شهادت آن بزرگان،نشانه موقعيت والا و وظيفهشناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود. درباره مسلم،فرمود: خدا مسلم را رحمت كند كه او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تكليفش را ادا نمود و آنچه كه به دوش ماست مانده است61. امام، آن گاه خبر شهادت مسلم را به زنان كاروان خويش هم داد و دختر كوچك مسلمبن عقيل را طلبيد و دست محبتبر سرش كشيد. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود: من به جاى پدرت... دختر گريست، زنان گريستند. امام هم اشك در چشمانش حلقه زد. 62 پس از شهادت اينان وقتى بعضى از رهگذران كه از اوضاع كوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مىخواستند كه برگردد و به كوفه نرود، امام جواب مىداد: «بعد از آنان در زندگى خيرى نيست.» و به همه مىفهماند كه تصميم به رفتن دارد. 63
نظرات شما عزیزان: